جدول جو
جدول جو

معنی شاه عالم - جستجوی لغت در جدول جو

شاه عالم
(لَ)
شاه عالم اول، بهادر شاه اول، قطب الدین. هفتمین از پادشاهان گورکانیان هند بابری از سال 1119 هجری قمری تا سال 1124 هجری قمری حکومت کرد. و پسرش جهاندار شاه بجای وی نشست. (طبقات سلاطین اسلام) (معجم الانساب زامباور ج 2 ص 442) (دائره المعارف بستانی). و رجوع به گورکانیان هند و بابر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه بال
تصویر شاه بال
بزرگ ترین پر از بال های پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهره عالم
تصویر شهره عالم
کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، شهرۀ آفاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناف عالم
تصویر ناف عالم
کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف ارض، ناف زمین، ناف زنی برای مثال قدم بر سر ناف عالم نهاد / بسا نافه کز ناف عالم گشاد (نظامی۵ - ۸۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
جوانی هم بالا و همسال داماد که شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت می کند، ساق دوش
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
نام شاعر صوفی مسلک که در دورۀ شاه شیخ ابواسحاق اینجو شعر به لهجۀ شیرازی میگفت و بر در مسجد عتیق شیراز دکه ای داشت که در آن شیرینی وقند و نبات میفروخت روز جمعه ای که شیخ ابواسحاق از نماز فراغت حاصل کرد و از مسجد بیرون آمد. شاه عاشق او را ثنا گفت ابواسحاق بر گوشۀ دکان او نشست و گفت: من امروز دکان دار شاه عاشقم بیایید و از من نقل بخرید. تمام امرا و سرداران که همراه بودند رخت و کمر و شمشیر زرکار و نقد دادند و شیخ قدری به آنان نبات میداد تا آنکه صد هزار دینار (کپکی) جمعآوری شد پس از آن شاه عاشق ندا درداد که ای مردم شیراز پادشاه بامن انعامی کرد من بخلایق شیراز بصدقۀ سر پادشاه بخشیدم بیایید و تالان کنید و دکان مرا نیز بغارتید در یک زمان تمام تالان کردند. پادشاه را گفتند. گفت: او از ما صاحب کرم تر است. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 123)
لغت نامه دهخدا
(نِ لَ)
برخورداربیک. یکی از امراءو بزرگان هند است که در دورۀ شاه عباس اول بسفارت از طرف جهانگیرشاه ملک هند با اسباب و یراق و تجملات بزرگانه به ایران آمد و در وقت بازگشت شاه عباس نیز زینل بیک بیگدلی شاملوتو شمال باشی را متقابلاً همراه او به رسالت بهند فرستاد. خان عالم چون بهند رسید در اثر لطف و محبت شاه عباس شروع بمدح و ثنای او کرد و بدین جهت از نظر جهانگیرشاه افتاد. شرح حال او در تذکرۀ نصرآبادی و صبح گلشن آمده است. این بیت از اوست:
لباس آل ببر کرده شوخ مهوش من
بجلوه آمده و تیز کرده آتش من.
(از عالم آرا چ 2 صص 951- 993 و الذریعه قسم 1 جزء 9 ص 285 و صبح گلشن ص 151)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر که در 53 هزارگزی شمال باختری هندیجان کنار راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آباد واقع شده و 40 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از شاه بمعنی داماد و بالا بمعنی همدوش، (از فرهنگ نظام)، بمعنی همدوش است و به ترکی ساقدوش خوانند و آن شخصی باشد که بقدو بالا و سن و سال موافق باشد با قد و بالا و سن و سال کسی که او را داماد میکنند و او را نیز مانند داماد آراسته کرده همراه داماد بخانه عروس برند، (برهان قاطع)، شه بالا، شه باله، (برهان قاطع)، کسی که بقد و بالای داماد باشد، (انجمن آرا) (آنندراج) :
در شادی خضرخان والا
شادی خان است شاه بالا،
امیرخسرو (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
بانوی بانوان. بانوی مختار از دیگر بانوان، لقب یا نام زنان اشراف در تداول عامه چنانکه بعنوان مثل گویند: شاه خانم میزاد و ماه خانم درد می برد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پی در پی کشت گفتن بحریف آن گاه که خود را در بازی بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه نام
تصویر شاه نام
نام نوعی ساز است
فرهنگ لغت هوشیار
جوانی هم سن و هم قد داماد که شب عروسی دوش بدوش داماد حرکت میکند ساق دوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه بالا
تصویر شاه بالا
ساق دوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاه قام
تصویر شاه قام
شاه قایم، پی در پی کشت گفتن به حریف، آن گاه که خود را در بازی شطرنج زبون بینند تا بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاه لاله
تصویر شاه لاله
آدونیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
Pseudoscience
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
pseudoscience
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
sayansi ya uwongo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
sahte bilim
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
疑似科学
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
פסאודו-מדע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
의사과학
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
ilmu semu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
छद्म विज्ञान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
лженаука
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
pseudowetenschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
pseudociencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
pseudoscienza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
pseudociência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
伪科学
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
pseudonauka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
псевдонаука
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
Pseudowissenschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شبه علم
تصویر شبه علم
วิทยาศาสตร์เทียม
دیکشنری فارسی به تایلندی